ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات ساینا

:-)

1394/12/12 17:46
نویسنده : آزاده
131 بازدید
اشتراک گذاری

روزامون به سرعت داره میگذره و به شروع سال نو نزدیک میشیم...

با اینکه قصد خونه تکونی آنچنانی نداشتم ولی از پنجشنبه گذشته تا امروز هر روز صبح تا ظهر مشغول گردگیری و شامپو فرش کشیدن و شیشه شویی و و و شدیم... طبق معمول فقط اتاق شما مونده از بس شلوغه و در حد انفجار ... اجازه نمیدی کوچکترین وسیله ای از اتاقت حذف بشه...وقتی مدرسه ای ریز ریز چیزایی رو ورداشتم و جمع و جور کردم ولی گرگیری و نظافت کلی مونده....

شنبه گذشته رفتیم انقلاب، 6 تا کتاب جدید به کتابخونه ات اضافه شد...3 تا کتاب فلیکس که قرار بود بعد از موفقیتت توی آکادمی و زمانبندی هفته ای که گذشت تا به آزمون برسی واست بخرم( که بخاطر حجم بالای کتابهای جدید به دوتا کاهش پیدا کرد....)...4 تا کتاب هم بابا واست ورداشت...و دو تا انتخاب یهویی هم خودت داشتی که یکیش کتاب گرامر فرندز1 و پکیج دیگه ای از نقاشی با ماسه بود...  حسابی خوش بحالت شد...یه کتاب توصیه شده هم که واسه خودم خریدم...ظهر ناهار پیش خاله زهره موندیم...

امروز عصر با مانترا جون قرار داریم بریم پارک و شام ... بابا هم باهامون میاد....

فردا آکادمی خوشبختانه طول هفته گذشته با طبق برنامه خودت آماده ای... الان داری مشق مینویسی....بعدم که تمرین پیانو و بعدم رفتن سر قرار...

امروز تولد زرناز جون بود توی مدرسه یه بازی فکری از قبل خریده بودیم که امروز با خودت بردی و تقدیمش کردی....

دیروز مشخص شد...کنسرت شش ماهه دوم سال متاسفانه تاریخش جمعه 21 اسفنده با نسیم جون صحبت کردم که اگه دیگران مشکلی ندارن پنجشنبه باشه که شما هم برسی...ولی ظاهرا امکانش نیست بخاطر مصادف شدنش با مسابقه ورزشی دو نفر از بچه ها... با اینحال بازم منتظریم که اگه بشه پنجشنبه بیخیال شروع سفر بشیم و بجاش به کنسرتت که خیلی هم واسش زحمت کشیدی برسی.......انشالله....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)